محل تبلیغات شما

چهل روز از آنروز که نه تنها مادر بلکه حامی،همدم،همراز،.وهر آنچه خوبیست را از آغوش من جدا کردند وبر روی برانکارد از خانه خارج کرده وبردند ،بردند تا در جایی معلوم برای ابد آرام بگیرد ،مادرم را بردند وچه ناجوانمردانه از من جدایش کردند،مادرم آرام گرفتی در جایی که از قبل مهیا کرده بودی ،در کنار همسر و پسر بزرگت تو آرام گرفتی ودنیا را با تمام هر آنچه دارد برای دنیا پرستان گذاشتی،ولی با آرامش تو دنیای من به ویرانه ای مبدل شد سراسر غم ،دیگر آن صدای مهربانت در خانه بگوش نمیرسد،دیگر کسی نگران من نیست ،سکوت وهم آوری خانه را گرفته وبرایم تبدیل به قبری نامرد وتاریک شده که با تمام توان در حال وارد کردن فشار به جسم و روحم است،چهل روز از آخرین بوسه ای که بر دستان مهربانت زدم گذشت واین چهل روز به اندازه چهل سال زندگی پر مشقت بر من گذشت ویکباره پیرم کرد ،زمانی کارم فقط به دنبال خود گم گشته ام گشتن بود شاید پیدا کنم شاهرخی را که در شبی تاریک و سرد و مه آلود با اشباحی که صدا میکردند او را از من جدا و با آنان در تاریکی و مه گم شد ودیگر باز نگشت که اگر نبودی تو مهربانم که هدایتم کنی حتما این باقیمانده من هم بیخود خود دیگر توانی برای ادامه دادن نداشت وشبی در پیچ کوچه ای فنا میشد ،مادرم ای مهربانم حال که نیستی چه کنم ؟!!فقط میدانم باید تمام آنچه را که از من توقع داشتی وبدان هدایتم میکردی را به انجام برسانم شاید بدین سان هم تو به خواسته ات برسی واز من راضی باشیوهم من بار دیگر سر درگم نشوم شاید بیابم خود خودم را وچه زیبا میشد اگر با یافتن خود خودم تو نیز در کنارم بودی هر چند ایمان دارم آنروز در کنارم هستی .ولی مادر خوبم خیلی دلتنگت هستم چقدر خوب بود زمانی که وارد خانه میشدم و صدای مهربانت که صدایم میکرد بگوشم میرسید مادرم را بردند بر روی برانکاردی که ملافه ای بر رویش انداخته بودند چه ناجوانمردانه او را از آغوشم گرفتند.

مادرم را بردند.....

بازی ایران وامریکا....

یک بام و دو هوا.....

ای ,تو ,خانه ,مهربانت ,آرام ,بردند ,از من ,را بردند ,را از ,من جدا ,با تمام

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نشاط و شادی و امنیت | سیده شنو علوی